کنارم بود و میگفت گریه کنی میکشمتا…! . . . . ولی حیف !
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۰۹/۳۰ ساعت 15:53 توسط نگــ♥ــار
|
یه وقتایی خودمو بغل میکنم و میگم غصه نخو دیوونه من که باهاتم... امیدوارم لحظات خوبی رو تو وبلاگم بگذرونید ممنونم اگه کامنت بزارید... اینا وبای دیگمن دوست داشتین میتونین به اونا هم یه سرکی بزنید: http://kolbehytanhai.blogfa.com=عاشقانه http://atrenargesi.blogfa.com=عشق و حرفای من به امام زمان http://harfhaydelam.blogfa.com=حرف های من با خدا http://tanhatarean.blogfa.com=عاشقانه http://taranomeashk.blogfa.com=عاشقانه http://eshgh-esteghlal.blogfa.com=استقلال ♥♥♥♥ می شه بعضی ها رو مثل اشک از چشمات بندازی…اما نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری می شه… ♥♥♥♥ روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند،دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت روز میلاد،همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن می ترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد واژه خسته که یک روزو کبوتر شد و رفت ♥♥♥♥ روزگـــاری دیــده در دیــدار یاری داشتیم بـــودن و دیــدار او را دائمــی پنداشتیــم غرق شادی ها شدیم و غافل از ایام هجر ای دریغا فصل گندم بود و ما جو کاشتیـم روز تـلـخ غربــت و ایـــام سنــگین فراق آمــد و ما بی خبــر افکــار باطــل داشتیم چون به تنهایی رسیدیم درد را باور شدیم باز هم آخر رسیدیــم و عجب گل کاشتیـم قصه ها تکـرار و تکـرارند اما ای دریـغ دل چه غافـل بود و او را عاقـلی پنداشتیم ♥♥♥♥ پاتو بذار تو چشمـــام، شاید آروم بگیـــــــرن از بس که گریه کردن، کور میشن و میمیرن گفتی اگه نباشــــی، بدون تو می میـــــــرم چه ساده باورم شـــــد، رفتی و من اسیـــرم از اون نگــــــاه اول، دلو چه ساده باختـــــــــم تو فکر بچگونـــــــم، از تو خدایی ساختـــــــــم همینه رسم دنیــــــــــــا، عزیز قصه مــــــــــــا بذار بدا گــــــــم بشن، تا برسیم به فـــــــــــردا ♥♥♥♥ ای کاش می شـــد درد دلـــها را بگویــــم چون رفت بی همره، چه سود از دل بگویم؟ ای کــاش من پنهان نمی کـــردم ز آغـــاز حرفــی که بایــد می زدم دیگر شـــده راز اکنون که بگذشت و گذشت آن روزگاران دیـــگر نمی آیــــــد بدست آن نوبهـــــاران قسمت چنان شــد راه او از ما جـــدا شـد راهی که می شد یک طرف باشد، دو تا شد اکنــون به لب لبخند، اما دل غمیـــن است خود کرده من بودم، نگو قسمت چنیـن است ♥♥♥♥ مهربون،اي هم قبيله،ميدونم دستات چه سرده هر كي ميگه غم نداره،تو دلش يه دنيا درده تو ميخواي كه من ندونم،دلت از غصه هلاك جاي شلاق سياهي،رو تن نجيب و پاك اما ناگفته هويداست،غمي كه ريشه دوونده اون غمي كه غير شاخه،زده ريشه رو سوزونده تو خودت گفتي قديما،قصه گل و تگرگ قصه خويش دلآزار،قصه ريزش برگ نميدونم توي دنيا چرا آدما حقيرن چرا خوبا واسه خوبي،توي دست شب اسيرن اين چرا،چرا،چراها،هيچكدوم درمون نميشه آخه درد ديگه اينجاست،از يه خاكيم و يه ريشه تا بوده قصه دنيا،قصه غربت و درده پس ديگه دلو نسوزون،زندگي قسمت و بخته تو بخند،تو اين زمونه،چارهاي ديگه نداريم شايدم با خندههامون،غصه رو تنها بذاريم ♥♥♥♥