بغض...

رفــتم دکــتر
گــفتم آقــاي دکــتر گــلوم درد ميکــنه
گــفت بگــو آآآآآآآآآ
گفتم نمیتونم...
گفت حالا ی خورده....
گــفتم آآآ
گفت نه دخترم گــلوت چــرک نــکرده!
گــفتم آخه خــيلي درد ميــکنه،نمــي تونــم درســت حــرف بزنم
يه سيــلي زد زيــر گــوشم...
اشــکام کــه ريخــت درد گــلو هم رفــت...![]()
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۲۵ ساعت 10:52 توسط نگــ♥ــار
|